کد مطلب:93729 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:464

فضائل پرهیزگاران











فالمتقون فیها هم اهل الفضائل

ترجمه: پرهیزگاران در دنیا دارای فضیلتها هستند.

شرح: برای روشن شدن بحث، مقدمه ای را متذكر می شویم و آن اینكه: ارزش هر جامعه ای با نظام ارزشی آن جامعه رابطه مستقیم دارد، اگر زیر بنای نظام، فضائل اخلاقی باشد، این جامعه همواره با ارزش و استحكام و استواری خود را حفظ خواهد كرد، اما اگر نظام جامعه ای بر رذائل اخلاقی استوار باشد، طبعا بی ارزش و فناپذیر است مثل بنا شدن خانه بر زمین سست و در مسیر سیلاب، ارزش هر فرد یا جامعه ای را باید با این معیار ارزیابی كرد با معیاری كه از ابتدای خلقت انسانها معیاری برای سنجش آنها بوده است، انسانها بنابر فطرت اصیل و پاك اولیه خواهان این هستند كه ارزشمند شوند، هیچكس را سراغ ندارید، كه بگوید: نمی خواهم با ارزش باشم، ولی مهم نظام ارزشی جامعه است كه معیار ارزش را چه معرفی می كند، اگر فضیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن

[صفحه 78]

معیار، با ارزش تلقی كرده و جلوه می دهد، و اگر رذیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معیار نشان می دهد.

در جامعه ای كه ثروت ملاك ارزش باشد و ثروتمندان مورد احترام، در جامعه ای كه فقیر متقی باید جلوی پای ثروتمند غیر متقی برخیزد، و ادای احترام كند، مسلما محصولش جز انحراف از خط اصیل فطرت، رشوه خواری، تقلب، دزدی، كلاهبرداری و امثال اینها چیزی نخواهد بود، مطمئنا اگر گندم كشتیم گندم درو می كنیم، و اگر تخم علف هرزه پاشیدیم همان را برداشت می كنیم، اگر كشت در زمین جامعه آن معیار شد، جز این محصول ندارد، اگر نظام قیمت گذاری در جامعه عوض شود شخصیتها هم جابجا می شود، شما ببینید چه جنایتهائی كه برای پول نمی شود.

چیزی قبل در اخبار منتشر شد كه: در یكی از كشورهای خارجی وقتی پزشك، مریض بی كس را می یابد كه احتیاج به عمل جراحی دارد در ضمن اینكه شكم مریض را می شكافد و عمل مثلا كبد را انجام می دهد، یك كلیه سالم او را هم می رباید، این آقا یعنی تحصیلكرده و دانشگاه رفته است، برای او مهم پول درآوردن است بله چه خوش گفتند كه (چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد كالا) چقدر وحشتناك است دزدی اعضاء یك مریض، آن هم زیر عمل!

تعجب ندارد این ملاك قیمت گذاری و ارزش یعنی ثروت، این محصول را هم در این نظام به دنبال دارد. دو مثال از دو فرهنگ ارزشی متضاد كه در زمان طاغوت و رژیم شاهنشاهی مشاهد كرده ام، بزنم تا ببینید فاصله این ره تا آن ره چقدر است:

1- اول فرهنگی را مثال بزنم كه محورش ثروت و ارزشمند در آن صاحبان ثروت هستند، دكتر نسخه را به مریضی نوشته بود و آن مریض مقداری از پولش كم

[صفحه 79]

بود، وقتی نتوانست به قدر كافی پول بپردازد، دكتر غیر متعهد نسخه را در جلوی مریض پاره پاره كرده و گفت: كسی كه پول ندارد، باید بمیرد، بله به نظر این دكتر هر كس ثروت ندارد حق حیات ندارد، ولی باید گفت ای به اصطلاح تحصیلكرده، شما از سرمایه چه كسی به این مقام رسیده ای، كه فكر می كنی، خداوند مرگ و حیات افراد را به شما سپرده است؟ مگر غیر از این است كه سلولهای بدنت از سرمایه این مردم تغذیه یافته مگر نمك از نمكدان این مردم نخورده ای كه حالا نمكدان می شكنی، ماده پرستی را بنگر، و رذالت را مشاهده كن!!

2- اما مثالی از نظامی كه: زیر بنایش تعهد و انسان دوستی و احسان و مردانگی و فتوت و غیرت است، در یكی از شهرهای استان فارس دكتری بود كه وقتی مریض را ویزیت كرد، آدرس او را هم گرفت، و به اطرافیان او گفت من امشب به آنجا می آیم، و رو به خدمتكارش كرد و گفت رختخواب من امشب باید پهلوی این مریض پهن شود، چرا؟ زیرا وضع او نگران كننده است و اگر امشب نزد او باشم، ممكن است، نجاتی و فرجی برای او باشد. مردانگی را نگر، مروت را نظاره كن، بله باید محصول چنان نظامی با آن زیر بنا، این مردانگی و گذشت باشد، او می توانست با خود بگوید من با ویزیت كردن و احیانا پول گرفتن كارم را تمام كردم، و كسی هم حق اعتراض نداشت، ولی مگر وجدان او اجازه می دهد، كه: به این مقدار اكتفاء كند، با اینكه هر دو دكترند، در یك جمله كوتاه فرق این دو را می توان بیان كرد، دومی وجدان دارد و اولی در حسرت ذره ای از آن باید بمیرد.

این دو نظام و فرهنگ در هر عصر و زمانی با هم در اصطكاك و درگیری بوده اند، پیامبران و حاملان وحی با ارزشهای والا در یك سو، و در طرف مقابل كافران و طاغوتیان با ارزشهای ضد خدائی و انسانی در سوی دیگر. حضرت نوح عده ای از جوانها و كسانی كه هنوز از خط اصیل فطرت منحرف نشده اند، با زحمتهای

[صفحه 80]

بسیار به خود جذب می كند، مجموعا در 950 سال 80 نفر را جذب نمود، و به طرف خدا سوق داد، كه اگر میانگین گرفته شود، به طور متوسط در هر 12 سال یك نفر موحد شده است. در مقابل این خط، فرهنگ ارزشی ثروت جلوه گری كرد، مترفین و سرمایه داران در برابر هدایتگری حضرت نوح (ع) می گفتند: «ما نریك اتبعك الا الذین هم اراذلنا بادی الرای»[1] (ما اعتقاد نداریم كه به تو كسی گرویده باشد الا كسانی كه پست و بی ارزش و ظاهر بین هستند، كسانی كه بدون تفكر و تعمق مجذوب می شوند) اینها در هفت آسمان یك ستاره ندارند، پاهایشان برهنه و آستینهایشان پاره است، انسان با شرافت به تعبیر اینها مساوی با پولدار است و چون افرادی كه به حضرت نوح (ع) گرویده اند، ثروت ندارند، اراذل و پست و حقیرند، در حالی كه باید به اینها گفت: اما افراد محروم و بی بضاعت به حضرت نوح گرویدند، زیرا انقلابی كه حضرت نوح ارائه می كرد دارای محتویات و موادی بود كه همسو با آرمانها فطرت اولیه آنها بود و بادی الرای و ظاهر بین هم نبودند، بلكه چون فطرت اینها مكدر به علائق دنیوی نبود لذا بلافاصله جذب آهنربای اعتقادیات حضرت نوح شدند.

این آیه برخورد دو مكتب الهی و بت پرستی را نشان می دهد كه: از دیدگاه و منظر حضرت نوح افراد جذب شده افراد ارزشمندی هستند ولی از دید كسانی كه ثروت را معیار ارزش و نرخ گذاری قرار داده اند مشتی اراذلند اینجاست كه: درك می كنیم پیامبران چه رسالت عظیمی را بر دوش می كشیدند و چگونه مهمترین خدمت را به بشریت برای دگرگون كردن ملاك ارزشها انجام داده اند؟!

بعد به زمان حضرت موسی بن عمران (ع) می رسیم كه: با چه زحماتی به

[صفحه 81]

دربار فرعون بار یافت در بعضی تفاسیر دارد كه یكسال رفت و آمد می كرد تا او را راه دهند، در میان جمعیت، فرعون صدا میزد این دو برادر یعنی موسی و هارون (ع) چه می گویند كه ادعا می كنند اگر ایمان بیاوری سلطنت ترا تضمین می كنیم و شروع می كرد به استهزا و مسخره آنها حتی دلقك دربار خود را به شكل مضحكه واری شبیه حضرت موسی می كرد تا با آن لباس شبانی و عصا و غیره ضمن تحقیر آنها موجب خرسندی فرعونیان شود البته برای اینها قابل قبول نبود كه دو مرد با لباس شبانی ادعای تضمین حكومت كسی را بكنند كه ادعای خدائی می كرد آن هم نه خدای كوچك كه می گفت: «انا ربكم الاعلی» (من خدای بزرگ شما هستم).

قرآن در سوره زخرف برخورد دو فرهنگ را در زمان فرعون بیان كرده و عقیده فرعون و فرعونیان را كه نشات گرفته از فرهنگ ارزشی آنهاست تبیین می كند «فلولا القی علیه اسوره[2] من ذهب اوجاء معه الملائكه مقترنین» فرعون در مقابل دعوت حضرت موسی (ع) به اطرافیان خود گفت: اگر موسی راست می گوید چرا به او دستبندهای طلا داده نشده یا چرا ملائكه به دنبال او نیامده (تا او را تائیدش كنند!) می گوید: فرعونیان عقیده داشتند كه روسا باید دستبند و گردن بند طلا زینت خود كنند از همین رو چون موسی چنین زینت آلاتی همراه نداشت بلكه به جای آنها لباس پشمینه چوپانی بر تن كرده بود اظهار تعجب می كردند، آری چنین است حال جمعیتی كه: ملاك ارزش انسانهایش طلا و نقره و زینت آلات است.

بعد از حضرت موسی (ع) به زمان پیامبر اكرم (ص) می رسیم، مشركین در برابر پیامبر (ص) به جبهه گیری پرداخته و در برابر دعوت پیامبر (ص) به فضائل

[صفحه 82]

اخلاقی و ارزشهای والای انسانی مقابله كردند، و ندا دادند كه: ما ایمان نمی آوریم، آیا انسان قحط بود روی زمین كه: خداوند قرآنش را به چنین فرد فقیری نازل كرد؟!

«لو لا انزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم»[3] (چرا قرآن بر مرد عظیم و بزرگی از دو قریه نازل نشده است؟) مفسرین می گویند مراد از «مرد عظیم» مرد ثروتمند و مراد از قریتین، دو شهر مكه و طائف است.

پس معنی آیه این می شود كه اگر قرآن از طرف خداوند نازل شده، چرا بر انسان با ارزشی كه دارای ثروت و مكنت باشد، و معمولا در مكه و طائف هستند، نازل نشده است! پس ادعای حضرت محمد (ص) كه می گوید بر من نازل شده، خود گواهی بر كذب اوست، زیرا او مردی است كه معیارهای ارزش در او نیست.

قرآن در سوره زخرف بیان شیوا و جالبی در این زمینه دارد آنجا می فرماید: «و لو لا ان یكون الناس امه واحده لجعلنا لمن یكفر بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضه و معارج علیها یظهرون و لبیوتهم ابوابا و سررا علیها یتكئون و زخرفا و ان كل ذلك لما متاع الحیوه الدنیا و الاخره عند ربك للمتقین[4] » اگر تمكن كفار از مواهب مادی سبب نمی شد، كه همه مردم امت واحد گمراهی می شوند، ما برای كسانی كه كافر می شدند خانه هائی قرار می دادیم با سقفهائی از نقره و نردبانهائی كه از آن بالا روند. و برای خانه های آنها درها[5] و تختهائی (زیبا و نقره گون) قرار می دادیم كه بر آن

[صفحه 83]

تكیه كنند. و انواع وسائل تجملی،[6] ولی تمام اینها متاع زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است نظام ارزشی حاكم بر عرب جاهلی ابوسفیان پرور بود، نظام ارزشی اسلام سلمان و ابوذر پرور، در زمان جاهلیت كسی كه دارای ارزش جاهلی بود، مورد اعتنا و احترام بود مثل ابوسفیان ولی بعد از انقلاب اسلام، در مجالس مورد اعتناء و تكریم قرار نمی گرفت، بلكه قوام ها، صوام ها (یعنی نمازگزاران و روزه داران) بودند كه مورد اعتناء و احترام قرار می گرفتند.

آری اصحاب صفه[7]، كه: هر چه ثروتمندان به پیامبر (ص) گفتند: اگر می خواهی پیرو تو باشیم اینها را رها كن، پیامبر (ص) رهایشان نكرد، بلكه طبق دستور الهی كه در سوره كهف آمده، مامور به استواری و صبر با مثل آنها شد، اگر چه آستین پاره و پا برهنه بودند، و در گوشه مسجد می آرمیدند «و اصبر نفسك مع الذین یدعون ربهم بالغدوه و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناك عنهم ترید زینه الحیوه الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هویه و كان امره فرطا[8] با كسانی باش كه پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند (كنایه از اینكه همیشه و در همه عمر به یاد خدا هستند) و تنها ذات او را می طلبند، هرگز چشمهای خود را، به خاطر

[صفحه 84]

زینتهای دنیا، از آنها بر مگیر و از كسانی كه قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مكن، همانها كه پیروی هوای نفس كردند، و كارهایشان افراطی است.

در ذیل این آیه مفسرین می گویند: به دنبال نزول این آیه پیامبر (ص) به جستجوی این گروه برخاست (گویا با شنیدن این سخن ناراحت شدند و به گوشه ای از مسجد رفتند و به عبادت پروردگار پرداختند) سرانجام آنها را در آخر مسجد در حالی كه به ذكر خدا مشغول بودند یافت، فرمود: «حمد خدا را كه نمردم، تا اینكه او چنین دستوری به من داد كه با امثال شما باشم «آری زندگی با شما و مرگ هم با شما خوش است» (معكم المحیا و معكم الممات[9].

امیرمومنان علی (ع) نیز در خطبه قاصعه[10] كه بزرگترین خطبه نهج البلاغه است، سخن را در زمینه این دو قطب ارزشی به اوج رسانده، می فرماید: «موسی بن عمران با برادرش وارد بر فرعون شدند، در حالی كه لباسهای پشمین بر تن داشتند و در دست هر كدام عصای (چوپانی) بود، با او شرط كردند كه اگر تسلیم فرمان خدا شود، حكومت و ملكش باقی می ماند، و عزت و قدرتش دوام خواهد یافت، اما او گفت: آیا از این دو تعجب نمی كنید كه با من شرط می كنند، كه: بقای ملك و دوام عزتم بستگی به خواسته های آنها دارد، در حالی كه فقر و بیچارگی از سر و وضعشان می بارد، اگر راست می گویند پس چرا دستبندهائی از طلا به آنها داده نشده است».

«این سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا، و جمع آوری آن، و تحقیر پشمینه پوشی گفت» «اگر خدا می خواست به هنگام بعثت پیامبرانش درهای گنجها و معادن طلا و باغهای سبز و خرم را به روی آنان بگشاید، می گشود، و اگر اراده می كرد

[صفحه 85]

پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را همراه آنان گسیل می داشت، ولی اگر این كار را می كرد، آزمایش مردم از میان می رفت، و پاداش و جزا بی اثر می شد»

و در قسمت دیگری از همین خطبه می فرماید: «مگر نمی بینید خداوند انسانها را، از زمان آدم تا آخر جهان، با سنگهائی كه نه زیانی می رساند و نه سودی، نه می بیند و نه می شنود، آزمایش نموده، این سنگها را خانه مقدس خود (كعبه) قرار داده، و آن را موجب پایداری و قوام مردم ساخته است، آن را در پر سنگلاخ ترین مكانها، و بی گیاه ترین نقاط روی زمین در تنگنای دره هائی مستقر ساخته، در میان كوههای خشن، شنهای متراكم، چشمه های كم آب، آبادیهای جدا و پر فاصله كه هیچ مركبی به راحتی در آن زندگی نمی كند، و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داده كه: به آن سو توجه كنند، و آن را مركز تجمع خود سازند...».

اگر خدا می خواست خانه مقدسش و محل انجام مناسك حج را در میان باغها و نهرها و زمینهای هموار و پر درخت و آباد كه دارای خانه ها و كاخهای بسیار و آبادیهای به هم پیوسته، در میان گندم زارها و باغهای پر گل و گیاه، در میان بستانهای زیبا و سر سبز و پر آب، در وسط باغستانی بهجت زا با جاده های راحت و آباد، قرار دهد، توانائی داشت، ولی در این حالت آزمایش و امتحان ساده تر بود، و پاداش و جزا نیز كمتر (و مردم به ارزشهای فریبنده ظاهری مشغول می شدند و از ارزشهای واقعی الهی غافل می گشتند).

بعد از زمان پیامبر عظیم الشان اسلام به زمان و عصر حاضر می رسیم، وقتی صفحات تاریخ را ورق می زنیم و به دوره قبل از انقلاب كه در واقع كانون مفاسد اخلاقی در ایران بود، و جز نامی از فضائل در لابلای متون كتابها یافت نمی شد، می رسیم، ناگهان جوانه ای از درخت محمدی (ص) را می یابیم، كه برای رسالتی بزرگ در جامعه ما رشد نموده، و در صدد برگرداندن بشریت به دامان فضائل

[صفحه 86]

اخلاقی برآمد با طوفانی زنگار قلب های زنگ زده را زدود و قاعدین و تشنگان تاریخ را به قیام، علیه اهل رذائل بسیج نمود.

عصر ما صحنه برخورد و پیكار دو سپاه فضیلت و رذیلت بود، دو نیروی متخاصم ارزشها و فرهنگها، فرهنگ توحیدی كه هماهنگ با فطرت بود، فرهنگ ضد توحیدی كه هماهنگ با تمام هواها و امیال شهوی به معنای اعم بود، شهوت مال و جاه و قدرت و غیره...

برای روشن شدن كاربرد اسلحه ی فرهنگ ارزشها شاهدی از عصر خودمان یادآور شویم: فرهنگ ارزشی اسلام چنان تحركی در مبارزین لبنانی ایجاد می كند، كه با یك عملیات خطرناك و قهرمانانه، مقر ابرقدرتهای مجهز به اسلحه مدرن و پیشرفته و مجهز به اسلحه فرهنگ ضد الهی و انسانی را منفجر می كنند كه موجب فرار آنها از لبنان می شود، در فرهنگ مادی مسئله مهم تنفس است، آنقدر به این نفس كشیدن خود اهمیت می دهند، كه: همه چیز را فدای آن می كنند، حتی عقیده و هدف خود را، (اگر عقیده و آرمانی داشته باشند)، ولی در مكتب توحید حفظ ارزشهای توحیدی چنان جایگاهی دارد، كه: در راه آن شاگردان این مكتب جان می بازند، همچنانكه در جبهه های جنگ خود در مرزهای زمینی، در غرب و جنوب غربی، و در مرزهای دریائی در آبهای گلگون خلیج فارس و در مرزهای هوائی بر فراز آسمان كشورمان و خلیج فارس نمونه ها را دیدیم، و اگر قبل از طلوع خورشید انقلاب برای ما تصورش مشكل بود، امروز این مسئله از مرحله تصدیق هم پا فراتر نهاده و به مرحله باور رسیده است.

امام امت چه خوش فرمودند كه اگر مخالفین اسلام بخواهند جلو دین ما بایستند، ما جلوی تمام دنیای آنها می ایستیم، زیرا دین ما سمبل اهداف ما و دنیای آنها هم تبلور آرمانهای آنهاست و هم و غم ما دینمان و هم و غم آنها دنیای آنهاست.

[صفحه 87]

به هر حال وظیفه همه نیروهای ما در تمام برهه های تاریخ باید حفظ نظام ارزشی اسلام در تمام بخشهای آن اعم از: اقتصادی، فرهنگی، نظامی و سیاسی باشد، این وظیفه رسالتی است بر عهده حوزه ها و دانشگاهها و اولین پاسدار این آرمانهای اصیل، روحانی و دانشجو است كه تشكیل دهنده دو قشر فعال و متفكر جامعه هستند، آنها باید در این مسئله دقیق باشند و نگذارند وزن شخصیت را با وزن ثروت ها بسنجند.

تا به اینجا توضیحاتی بود برای بهتر روشن شدن سخن مولی: «فالمتقون فیها هم اهل الفضائل[11] » (متقین در دنیا دارای ارزشها و فضائل هستند) كه آنها را از دیگران تمیز می دهد، تمام صفاتی كه مولی بعد از این مقدمه متذكر می شوند، شمه ای از این فضیلت های منحصر به فرد آنهاست، و كوتاه سخن اینكه تمام صفات مذكور در این خطبه مبنی بر نظام و فرهنگ فضائل است، و بالطبع صاحبان این فضائل در این نظام از جایگاه ویژه ای برخوردارند.

مرحوم الهی این بلبل گلشن سخن و اندرز، در ذیل (فالمتقون فیها هم اهل الفضائل) چنین می سراید:

روان پارسایان ز آنمیانه
شدی تیر محبت را نشانه

گروهی دل ز نقش ما سوی پاك
به باغ عشق چون گل سینه صد چاك

خدای آن نیكوان را سروری داد
به انواع فضائل برتری داد

[صفحه 89]


صفحه 78، 79، 80، 81، 82، 83، 84، 85، 86، 87، 89.








  1. (هود 27- اراذل جمع ارذل موجود پست و حقیر را گویند خواه انسان باشد خواه غیر انسان).
  2. سوره زخرف آیه: 53، اسوره جمع سوار (بر وزن هزار) به معنی دستبند است خواه از طلا باشد یا نقره و اصل آن از واژه فارسی «دستواره» گرفته شده و اساور جمع الجمع- تفسیر نمونه جلد 21/ 87.
  3. زخرف آیه 30.
  4. زخرف آیه 33 تا 36.
  5. از اینكه فرموده نردبانهائی قرار می دهیم معلوم می شود قصرها چند طبقه است و از اینكه فرمود (ابواب) درب هائی قرار می دهیم معلوم می شود قصرهای وسیعی است و الا خانه معمولی و متوسط دربهای متعدد لازم ندارد.
  6. وسائل تجملی ترجمه زخرف است، زخرف در اصل به معنی هرگونه زینت و تجمل توام با نقش و نگار است و از آنجا كه یكی از مهمترین وسائل زینت طلاست به آنهم زخرف گفته شده است و اینكه به سخنان بیهوده (مزخرف) می گوئید به خاطر زرق و برقی است كه به آنها می دهند. (تفسیر نمونه جلد 21/ 57).
  7. اصحاب صفه تازه مسلمانان فقیری بودند كه در مدینه به دستور پیامبر به واسطه اینكه پول و منزل و آشنائی نداشتند در مسجد به سر می بردند و سپس به پیامبر وحی شد كه مسجد جای سكونت نیست، اینها باید در خارج مسجد منزل كنند، رسول خدا نقطه ای در خارج مسجد در نظر گرفته سایبانی ساختند و آن عده را زیر آن سایبان منتقل كردند آنجا را صفه و ساكنین آن را اصحاب صفه می نامیدند.
  8. سوره كهف آیه: 28.
  9. تفسیر نمونه جلد 12/ 415 به نقل از مجمع البیان و قرطبی ذیل آیه مورد بحث.
  10. خطبه قاصعه 192 به ترتیب صبحی صالح و 243 به ترتیب مرحوم فیض الاسلام.
  11. هم در «فیها هم اهل الفضائل» از نظر ادبی ضمیر فصل است كه از خصوصیات آن افاده حصر می باشد یعنی متقین فقط اهل فضیلت هستند نه غیر آنها.